آخرين مصاحبه چاك شولدينر
نوشته شده توسط : مرگ

اين مصاحبه را خودم از سايت Empty Words ترجمه كردم. ميدونم ترجمش زياد خوب نيست، ولي مفمهوم را ميرسونه. اميدوارم لذت ببريد.

هر وقت كه اين مصاحبه را ميخونم خيلي دلم ميگيره.

 

 

 

مصاحبه با چاک

مصاحبه ای که به تنهایی با چاک انجام شد. یکی از آخرین قرارهای مصاحبه انجام شده از تاریخ فوریه 2000 بوسیله Paul Gargano از مجله Metal Edge. بعد از این دیگر چاک هیچ مصاحبه ای انجام نداد.

این خیلی خوبه که با تو صحبت می کنم بعد از همه مسائلی که پشت سر گذاشتی. برای اونایی که نمی دونند، دقیقاً چه اتفاقی افتاد ؟

" اساساً. در ماه مه، در من یک تومور مغزی تشخیص داده شد. حدود یک ماه و نیم پیش، من یک برنامه شش هفته ای پرتودرمانی را در نیویورک به پایان رساندم. در حدود دو هفته پیش هم برای یک پیگیری به اونجا برگشتم – فقط برای چک آپ. اونها خواستند که یک MR دیگه انجام بدهند، و چیزهایی مشابه اون. سپس، در دسامبر، من دوباره بر می گردم اونجا و دکتر را می بینم تا اونها آزمایشات بیشتری با اشعه ایکس انجام بدهند. تا حالا این فقط یک بازی بزرگ انتظار بوده. همه کارهای پرتو درمانی ماه ها طول میکشه تا جواب بدهند. شما فکر کردید باید بری تو و اون را انجام بدی و همش همین. اما این ماه ها طول میکشه تا جواب بده، واقعیت اینه. بنابراین این مسئله ای است که باید صبر کرد و نتیجه اش را دید و دقیقا معلوم نیست چی میشه. اونها از آنچه تا حالا دیدند راضی هستند. اونها قطعاً بسیار شادمان هستند. من احساس خوش شانسی می کنم. من یک سیستم پشتیبانی قوی از دوستان و اقوامم در سرتاسر دنیا دارم. باورکردنی نیست، این واقعاً وجود داره."

پس هنوز مدتی طول خواهد کشید تا اون کاملاً از بین بره ؟

" دقیقاً، که واقعاهم زمان میخواهد، تمام چیزی که هست انتظاره...من فکر میکنم واقعاً این سخت ترین قسمته. اونها بسیار خوش بین هستند، من بصورت دورهای بهترین دکترهایی را که در آمریکا هستند می بینم. من همچنین یک گیاه شناس را که اونجا وجود داره را می بینم که واقعاً فناوری بالایی است. بهتره بگم من بهترینهای هر دو رشته را دارم. تا آن موقع، همه کاری که میتونم انجام بدم اینه که در فلوریدا منتظر بمونم و روی آهنگهای کاست بعدی ام کار کنم. از آن موقع من وقت آزاد دارم. من همه کارها را بصورت هرچه نرمالتر انجام میدم، کباب درست میکنم، با دوستانم بیرون میرم، آهنگ مینویسم و به سگها و گربه هام غذا میدم، اینها واقعاً همه کارهایی هستند که من انجام میدم."

اون واقعاً روی زندگی روزمره ات تأثیر گذاشته ؟

" بله، تا قسمتی. کاری که اون میکنه اینه که...اول فکر میکردم من یک درد عصبی دارم. اول گردنم آسیب دید. پیش یک متخصص پا رفتم ولی فایده نداشت. بعد پیش یک ماساژتراپیست رفتم. برای چند روزی فایده داشت و من احساس راحتی کردم، یکم بهتر شدم. بعد پیش یک متخصص تب سوزنی رفتم. من تقریباً 5 مرتبه پیش اون رفتم و اون هم هیچ فایده ای نداشت. در این هنگام، در بازو و سمت چپ بدنم احساس ضعف کردم، و اون تنها کسی بود که گفت، "نگاه کنید، اونها تا حالا باید اثر میکرد. تو باید یک تست MRI انجام بدی" اون وقت اونها به من گفتند " تو یک تومور مغزی داری و اون داره به اعصاب گردنت فشار آسیب می زنه." بنابراین، از قضا، من یک نیشگون عصبی داشتم. بنابراین، درحال حاضر، من یه تورم در اونجا دارم و اون به اعصابم فشار وارد میکنه. که اون باعث کمی ناهماهنگی در دست و پای من شده. بنابراین اون روی فعالیتهای روزانه من تأثیر گذاشته، بله. اما، من به خودم اعتماد دارم، و من گیتار میزنم و همه کارهام را به صورت نرمال انجام میدم. من کارهای باغبانی میکنم. من هر کاری را که بخوام انجام میدم. به هر تعداد که بتونم. فکر این هم که پرتودرمانی روی شما انجام میشه وحشتناکه، اما این کاریه که اون با شما میکنه، خیلی سنگین..."

هنوز هم درد داری ؟

کمی ناراحتی، نه واقعاً درد. فقط ناراحتی. شما نمیتوانید یه گوشه بشینید و بگید " لعنت به همه چیز".من میخواهم به هرآنچه که روزانه بصورت عادی انجام میدادم ادامه بدم. هر چقدر که بتونم. من در یک خانه زندگی میکنم، من کارهای باغبانی برای انجام دارم. زمان را دستان خود دارم. من مینویسم و به طبیعی ترین شکل ممکن زندگی می کنم."

با توجه به اینکه اونها انتظار بهبودی کامل دارند، درد متوقف خواهد شد ؟

" خوب، بله، ناراحتی—همونطور که میخوام بگم—خواهد رفت. در حال حاضر، ناراحتی من به خاطر ورم هستش. پرتو درمانی باعث ورم شده، و خود تومور هم باعث ورم شده بود. –این چیزیه که باعث شد من فکر کنم من یک فشار عصبی دارم. اونها گفتند این نوع تومور این کار را میکنه—من ممکنه مجبور باشم برای چند سال باهاش این ور و اون ور برم.—مدتی وقت میبره که سرانجام از جایی که رشد کرده سر بیرون بیاره با چیزی در اونجا و بعد شما میفهمید که اون اونجاست – بعد شما اینجوری میشید ، "اوه، لعنت، چه اتفاقی افتاده؟" اون وقتیه که مردم پی می برند که اون را دارند. اون ممکنه برای چند سال اونجا باشه ، خیلی وحشیانه است که – وقتی که من در مورد خودم فکر میکنم که تمام مدت روی صحنه جیغ میزنم و فشار وارد میکنم. شما با خودتان فکر میکنید، " واو، لعنتی، من قطعا به اون کمک نکردم."

آیا اجرای شما به اون آسیب رسونده ؟

" من اینطور فکر نمیکنم، اگر چیزی، من نگران شده ام که جیغ کشیدن به اون صورت برای سالهای زیاد برای مغز چیز خوبی نیست، اما سبک آوازی DEATH بسیار بالا است. برای هر شب یک و نیم، دو ساعت بر روی صحنه، من هیچ وقت فکر نکردم که اون میتونه یک سبک خواندن سالم باشه. این اولین چیزیه که من هیچ وقت به مردم پیشنهاد نمیکنم. کی میدونه؟ و استرس میتونه یک عامل اصلی سرطان و چیزهای دیگه باشه. شما شروع کنید به مطالعه درباره این چیزها و شما باور میکنید، که این میتونه برای شما چیزهای مختلفی را به همراه داشته باشه."

شما قبلاً گفتید که شما خوانندگان Death Metal را دوست ندارید. اما آیا این تجربه در کل شما را به عنوان یک هنرمند تغییر داده؟

" قطعاً، اما من همچنین راهم را برای برپا کردن Control Denied مانند تورهای DEATH انتخاب کردم. من فقط خواستم تا از سبک خوانندگی DEATH فاصله بگیرم، و نام گروه، و حالا تصمیم دارم سالهای زیادی به جلو حرکت کنم. در حال حاضر، من هنوز احساس تساوی کامل میکنم و خیلی راحت هستم در تصمیم گیری تا انجا که کارم را در Control Denied  ادامه بدم و اون را به صورت تمام وقت انجام بدهم."

آیا DEATH در این مرحله به پایان رسیده ؟

" این در یک انتظار بی پایان نگه داشته شده، من نمیخواهم در یک زمان بر روی دو گروه کار کنم. به هر حال من در این هستم. من 1000% بر روی این متمرکز هستم. من مردم را میبینم که سعی می کنند دو گروه را در آن واحد اداره کنند، و من فکر نمیکنم این خیلی صادقانه باشد. صراحتاً شما قادر نخواهید بود در یک زمان بر روی دو گروه کار کنید برای مدتی. درست؟ خوب، اگر این اتفق افتاد، این اتفاق بعد از حقیقتش افتاده و من نمی دانم که آیا خیلی برای این ضبط دیر نیست. اگر چنین باشد، در ارزشگذاری نوشتن من، حقیقتاً ما باید بریا ضبط یک ضبط جدید آماده باشیم. بنابراین، من امیدوار هستم—بگذارید بگویند ما برای این ضبط آماده نبودیم—که ما میتونیم بریم یک کار دیگه ضبط کنیم، اون را کنار بگذاریم، و آماده هر دو ضبط بشیم و برای اون گریم کنیم. این یک فرآیند منتظر باش و ببین است."

چقدر تا نوشتن ضبط بعدی فاصله دارید؟ آیا برای برگشت به استودیو آماده ای؟

" خیلی علاقمندم، من ضبط را دوست دارم، من عاشق هل دادن خودم به جلو هستم، من تحت فشار بودن را دوست دارم، و کار کردن تحت فشار را دوست دارم. فشار زیادی برای پیگیری این ضبط روی من خواهد بود، من فکر میکنم این ضبط مردم را شوکه خواهد کرد. این برای مردم سورپرایز خواهد بود...من فکر میکنم ضبط دیگری بعد از این ضبط چیز بزرگی خواهد بود تا واقعاً چیزهایی را که میخواتم ببینم به انجام برسونه. و طبیعتاً، من میخوام که آماده باشم. اما، همونطور که گفتم، اگر ما مجبور بشیم، ما برای ضبطی دیگر و این ضبط آماده خواهیم بود، چیزی که به دست نمیاد—دو ضبط را همزمان با هم دست گرفتن یعنی اینکه ما قادر هستیم تا مواد زیادی را اجرا کنیم."

آیا شما رویکردی پیدا کردید که نوشتن برای Control Denied را متفاوت از نوشتن برای DEATH بکنه؟

" نه واقعاً، چیزی که واقعاً باعث شد من از اون خارج بشم، دانستن این بود که کار گیتار و موزیک به طور کلی کامل شده بود، من نمی خواستم که بیشتر از این جیغ بکشم و کارایی مثل این—در همین موضوع—اون را منهل کنم. من همیشه اینطور حس میکردم که مردم موسیقی را دوست دارند،ولی اونها خواننده را دوست ندارند، چیزی که نهایتاً به من مربوط میشد. من اولین کسی بودم که به اون مردم گفتم،" بله، من میدونم منظور شما چیه،" .بناراین در کل، وقتی که زمان اون رسید که برای این ضبط بنویسم، من میدونستم که این خیلی خوبه که سرانجام صدای مناسب از خواننده شنیده بشه، کسی که واقعا می خونه. و دونستن اینکه اسم گروه هم متفاوت خواهد بود، من میدونستم که باید با اون همراه بشم. واقعاً، موسیقی خیلی شبیه هست، منهای صدای خواننده. که زیبایی ظریفی از روند کلی بود—من فقط صحبت کردم که من چه کار کردهام، اما من اون را به جلو می برم و من اون را به طریق صحیح انجام میدم. با عوض کردن نام گروه و آوردن یک خواننده جدید، اما حفظ نگرشی که من فکر میکنم مردم بعد از سالها از من انتظار دارند. چیزی که تغییر دادنش خیلی سخته شیوه نوشتن شما است—اگر کسی بگه من مجبورم بشینم و یک آهنگ تجاری بنویسم، من معتقدم که من میتونم اون را انجام بدم، اما این خیلی سخت خواهد بود که خودم را با اون تطبیق بدم. هنگامی که اون به نگارش درآمد، من فقط نوشتم که چگونه میتوانم به طورمعمول بنویسم. من نمیخواهم چیزی را که 14 سال وقت برای ساختنش وقت صرف کردم را خراب کنم."

بنابراین Control Denied واقعاً یک حد اعلی است از همه کارهایی که با DEATH انجام دادید؟ شما DEATH را لازم داشتید تا Control Denied را بدست بیارید؟

" این چیزیه که من فکر میکنم، قطعاً این یک رابطه مستقیمه، مانند یک دوقولوی سیامی—اونها متصل شده هستند، ولی یکی واقعاً شخصیت خودش را داره و متمایز از دیگری."

انتظار دارید واکنش طرفداران DEATH  نسبت به این چی باشه؟

" من فکر میکنم اکثر طرفداران DEATH بسیار روشنفکر هستند، DEATH از جهات گوناگون بسیار ملودیک و خیلی مترقی و و بالا است.مانند سال گذشته، در حین اجرای طور، من در شلوغی جمعیت همه نوع تی شرت متال را دیدم اعم از –متالیکا، اسلیر، پانترا، ایرون میدن، کینگ دایموند. من احساس آمرزش کردم. به همین ترتیب، که در حال حاضر به عنوان یک گروه ما چنین طیف وسیعی از شنوندگان را داریم. حتی این اندیشه که DEATH یک گروه فوق العاده است، همانطور که گفتم، این خیلی ملودیکه. بنابراین من فکر میکنم طرفداران واقعاً از این ضبط لذت ببرند.تا کنون، مردم بدینگونه بودند، " واو، موسیقی خیلی DEATH گونه است، اما خواننده اون را به مرحله بعد میبره." و این دقیقاً چیزیه که من میخواهم از مردم بشنوم."

من DEATH را دوست دارم، اما صدای خواننده بیش از حد برای من تیز و دلخراشه.

" من هم همینطور، جداً. بله، اون دور کننده است، من همیشه فکر میکردم خواننده ارتباط خودش را با DEATH گم کرده، بویژه در دو یا سه آلبوم گذشته. اما من نمیخواستم خرابکاری کنم. مردم زیادی بودند که اون سبک را دوست داشتند و من میخواستم که DEATH را همانگونه که بود حفظ کنم، و معنی ای که برای مردم داشت. اما اون خیلی خسته کننده بود چون من همون چیزی را که شما در موردش صحبت کردید را حس میکردم. این خیلی خسته کننده بود که کسی اون را بخونه و همانطور حس کنه، ولی من همه چیزم را بخاطر اون میدم چون مردم وقتی که شما اون را جعل میکنید تشخیص میدهند."

آیا فکر میکنید کسی از جانب شما احساس خیانت میکنه وقتی که شما میگید خواننده ها همیشه اون چیزی نیستند که شما میخواهید؟

" من برای مدتی کاملا درمورد اون فکر کردم. طبیعتاً، اون چیزیه که موجب میشه مردم اینجوری بشوند،"اوه، خرابش کنید، اون بی اراده شده". به هر حال، من الان 32 سالمه، و من اون را خدا میدونه برای چند سال انجام خواهم داد...بیشتر از یک دهه، 14 سال، فرقی نمیکنه. زمان حرکت به جلو است، شما مجبورید که تحملش کنید. مثل یک رستوران میمونه با منوهای متفاوت برای همه—شما مجبورید که چیزهایی به اون اضافه کنید. شما مجبورید که تنوع را اظافه کنید. شما نمیتونید برای سالهای سال چیزهای مشابهی را تو گلوی مردم بریزید. برای من، این تنها یک مسئله در حال تحول است. اون را به روش صحیح انجام میدم. من یک ضبط DEATH را با این شرایط منتشر نکردم. من تصمیم صحیح را گرفتم و اسم گروه را عوض کردم. من سعی کردم تا همه چیز به صورت صحیح انجام بشه. من یک خواننده عالی جدید پیدا کردم که فقط ملودیک نیست، اما کسیه که میتونه جیغش مسیر را عوض کنه، بنابراین این مثل مردمی نیست که میروند تا به یک خواننده آب نباتی گوش بدهند. این پسر جیغهای خاموشی میزنه و من بهش افتخار میکنم. اون یک کار بزرگ کرد. من نمیتونستم کسی بهتر از اون پیدا کنم."

چه جوری اون را پیدا کردی؟

" در واقع پیدا کردن اون، برمیگرده به سال 1996 وقتی که من شروع کرده بودم به جمع آوری عوامل دور هم برای Control Denied ، در آن زمان او در گروه موسیقی خود نوازنده گیتار بود. Psycho Scream یک نوار دمو فرستاد. گیتاریسست گفت" اگر شما در جستجوی یک نوازنده گیتار و یک خواننده هستید، من و خواننده من علاقمند به فعالیت برای Control Denied هستیم" خوب، من شانون را پیدا کرده بودم—گیتاریست فعلی من—و به اون گفتم میخواهم ببینم که چجوری میتونیم با Tim هماهنگ بشیم. اون اومد و آزمون گزینشی داد، ما یک کار دمو انجام دادیم، و اون عالی بود. من میدونستم اون کسی که میخواستم. من در جستجوی کسی بودم که بتونه ملودیک باشه، ولی این خیلی مهمه که کسی را پیدا کینم که خیلی مبتدی باشه. پیدا کردن اون ترکیب خیلی سخت بود."

خارج از اون، ردیف کردن تقریبا شبیه DEATH . درسته؟

" تقریباً، بله. در حقیقت، من نوازنده گیتار باس قدیمی خودم را دارم، Steve Digiorgio. کسی که در دو آلبوم قبلی DEATH با ما اجرا داشته. اون یکی از بهترین نوازنده های باس در دنیاست. من اون را از وقتی که 18 سالمه می شناسم. برای من افتخار خیلی بزرگیه که اون دوباره قسمتی از گروهه. سپس Shannon برای گیتار و Richard Christy برای درام هستند. اونها با هم انس گرفته اند. این دلیل دیگه ایه که میخواستم که بعضی از چیزها دست نخورده باقی بمونند—من میخواستم مردم بدونند اونها میتونند چیز آشنایی را بشنوند و قادر باشند که توقع استاندارد بالایی را داشته باشند. و مردم همین کار را می کنند. استاندارد بالایی برای مدعی بودن وجود داره و من کاملاً از اون آگاهی دارم."

آیا سال گذشته منجر شد که تو نگاهی متفاوت به زندگی و شغلت داشته باشی؟

" بله، من به خیلی چیزها متفاوت نگاه میکنم. من برای مدت زیادی مجذوب موسیقی شده بودم، همانطور که شما فکر میکنید...در زندگی، ما تمایل داریم تا خودمان را در هر چیزی که به آن وارد میشویم گرفتار کنیم و ما فراموش میکنیم تا نگاهی به چیزهایی که واقعاً مهم هستند در اطراف خودمان بیندازیم، بصورت عادی، چیزهای روزانه. من خیلی به خانواده ام نزدیک بودم. من همیشه یک فرد خوانواده دوست بودم. من همیشه از چیزهای عادی لذت بردم، مانند آشپزی و حیواناتم—سگها و گربه هام—و بیرون رفتن با دوستانم، اما این باعث میشه شما همه چیز را دوباره تحلیل کنید و نگاهی دیگر به اونها بیندازید و برید، "اوه، واو، اونها مهمترین چیزها در زندگی هستند." موسیقی، طبیعتاً خیلی مهم است، اما اون باعث میشه شما چیزها را دوباره تجزیه و تحلیل کنید و دوباره ارزشگذاری کنید. اون واقعیتهای ترسناک زیادی را به درون شما میبره. این باعث میشه شما در این راه ارتباطتون را با بسیاری از مردم از دست بدهید. مضحکانه، من با افراد زیادی صحبت کردم که مدت زیادی بود صحبت نکرده بودم. مردم بسیاری از چوب بری اومده بودند تا حمایتشون را از من نشون بدهند و دوستانی که داشتم با من قطع رابطه کرده بودند. این باعث میشه شما فکر کنید،"به چه دلیل لعنتی من باید ارتباطم را از دست بدم؟"چرا همه ما با کارهایی که در زندگی انجام میدیم مسیر خودمان را جدا می کنیم و به جاده فرعی می زنیم؟ فرقی نیمکنه که این موسیقی باشه، کارکردن توی یک مجله باشه، راحته که بوسیله چیزهایی مصرف بشه. واقعاً همینطوره، و وقتی شما وارد چیزهای آسیب زایی مثل این میشیم، اون شما را بین دیوارها محصور میکنه و شما فکر می کنید."

به همین دلیل تقریباً دوباره تمرکز نگاه خودت را متوجه زندگی کردی ؟

"بله، واقعا همینطوره. و همونطور که گفتم، من همیشه خوانواده ام را تحسین می کنم و چیزهایی مثل اون. اما این قطعاً شما را وادار میکنه که از جهتی دیگه به اون نگاه کنید. یک راه عمیقتر دیگه، قطعاً..وقتی که من در تور نیویورک بودم، مدتی بود که من گیتار خودم را میزدم چون من ، طبیعتاً ، اون را با خودم نمیارم. من به خونه اومدم و احساس کردم نیاز به نوشتن دارم.—از طرف دیگه، در حالت عادی مجبور به نوشتن نبودم—من نیاز به نوشتن داشتم. من فکر میکنم این به خاطر اینه که من میدونم این میتونه یه درمان برای من باشه. بنابراین من به خونه اومدم و یک آهنگ را توی یه روز نوشتم—من فقط نشستم و موسیقی و اشعار را نوشتم. موسیقی الان واقعا برای من متفاوت خواهد بود—همه چیز خواهد بود، واقعاً، در بهترین حالت. به انسان چیزهایی مثل طبیعت و فطرت انسان اعطا شده. واقعاً ما به صورت غریزی تمایل به داشتن همه چیز داریم. اما، ما مجبوریم که یک قدم به عقب برگردیم، متأسفانه، گاهی اوقات اون شما را مجبور میکنه که یک قدم به عقب برگردید—مثل مورد من. الان موسیقی متفاوت خواهد بود—در بهترین حالت. چیزهای طبیعی در زندگی، این است که شما چگونه بر روی آن تمرکز کنید."

این باعث تأسفه که برای محقق شدن اون یک چیزی باید گرفته بشه، اما چیزهای مثبتی هم از اون میشه برداشت کرد...چیز دیگه ای هست که بخواهید اضافه کنید ؟

"فقط اینکه قدردانی میکنم از همه بخاطر همایت هاشون. هر کسی که در اون نقش داشته—یعنی خیلی برای من. امیدوارم مردم از کارهام لذت ببرند.

 





:: بازدید از این مطلب : 568
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 خرداد 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
بهمن در تاریخ : 1390/11/23/0 - - گفته است :
ممنون از ترجمه مصاحبه


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: